چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:فراموشی عشق, :: 1:56 :: نويسنده : erfan bestboy
سلام ...نميدونم نميدونم از کجا شروع کنم....کاش ..اي کاش سر نوشتم اين نبود ...زهرا عشقم يادت مياد بهت گفتم اين رفاقتا دووم نداره ؟ديدي راست گفتم؟در جواب گفتي هيچ چيزي نميتونه مارو از هم جدا کنه....اما...اما از من جدا شدي...کاش اينا همش خواب بود ...کاش ميشد به عقب بر گشت ...يه چي هست که اصلا از ذهنم بيرون نميره...يادته روز ولتتاين دستاتو تو دستام گرفتم گفتم دوست دارم؟...اما در جوابش فقط خنديدي....زهرا اخه چرا تا اين حد وابستم کردي؟روز اولي که فهميدم بهم خيانت کردي اول باور نکردم . رفتم پيش احمد اقا بقالي سر کوچمون براش کل ما جرارو تعريف کردم اونم تو يه جمله گفت بهترين راه گذر زمانه هيچکي نميتونه کمکت کنه جز زمان....الان 1 سال 9 ماه شده اما نشد...نشد...خيلي دوست دارم ميدوني...کيبرد کامپيوتر خيس شده با اشکام..نميتونم تايپ کنم...زهرا جونم عشقم عمرم..الان دستات تو دستاي کيه؟؟وقتي با خودم فکر مي کنم که دستات الان توي دستاي يکي ديگست مي خواد قلبم وايسته..اخه چرا ...ها؟تا جوابمو ندي به امام حسين ول نميکنم؟چرا بهم خيانت کردي؟تموم دنيام بودي...دنيامو خراب کرديو رفتي....اسمش نويد بود اره؟چقدر دوست داره زهرا؟تا حالا شده تو تنهاييت از خودت بپرسي که کي بيشتر دوست داشت؟من يا نويد؟هنوز يادم نرفته با هم بودن مونو...هيچکي نتونست جاتو پر کنه...مامانم ميدوني چي ميگه بهم؟ميگه تو گول خوردي...گول حرفاي الکيشو...از بس که ساده اي همه سرت کلاه ميزارن...اما زهرا به خدا بر عکس تو که بازي چه اي بيش برات نبودم ولي عشقم نسبت به تو واقعي بود...حاضر بودم جونمم برات بدم...هيچ وقت روز تولد تو فراموش نميکنم....ازم خواستي که بريم کا في شاپ تا بهم صور تولدتو بدي منم کادوي تولدتو بدم...اما من هيچ پولي نداشتم که برات کادو بگيرم مامانمو داداشام بهم پول نميدادن ...ميگفتن نداريم...500 تومان بيشتر پول نداشتم رفتم برات يه گل رز قرمز گرفتم ...تو کافي شاپ از خجالت روم نميشد تو چشاش نگاه کنم ...سرمو پايين گذاشتم گفتم پول نداشتم که برات ساعت بگيرم و گل رز رو از کاپشنم در اوردمو گذاشتم رو ميز...سرم پايين بود وقتي زير چشمي نگاه کردم ديدم با همون لبخند همیشگیش داره نگام میکنه ...دستامو از رو ميز بر داشت بوسيد و گفت اين گل بهترين هديه تولد زندگيمه رضا....گفت خشکش مي کنه ميچسبونش به دفتر خاطراتش ...اما زهرا يه چي ازت مي خوام که دوست دارم اين کارو بکني...تو همون بر گي که گل رز هامو چسبوندی زيرش يه خط شعر بنويس ....
ما گذشتیمو گذشت انچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران...وای به حال دگران.... ![]() ![]() |